هیچ تاکنون به این نکته اندیشیدهاید که چرا ما شیعیان را پیروان مذهب جعفرى مىخوانند؟ در میان امامان دوازده گانه شیعه چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که امام جعفر صادق علیه السلام ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان وضعیت شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یا حسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه در پى مىآید توضیحى است بر راز این نام گذارى.
عرصه تئورىها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان و فرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشهها بوده است. هر نظریهاى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایى بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. مکتبهاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنین ویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى به دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بدان دلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بود مىتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههاى جاهلانه نشان دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوت خود ضمن پذیرش سنتهاى پسندیده انسانى در میان اعراب آنگاه که به نفى ضد ارزشها مىپرداخت طرحهاى جایگزین نیز ارائه مىکرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیارى از شکستهاى فردى و اجتماعى مصلحان در طول تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخ معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامى و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته باشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یک نظام شد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام خمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود و این سرانجام هر حرکت سیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازى داشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق علیه السلام در مسیر تکاملى حرکت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنى پس از آن که مردم بر اثر مجاهدتهاى امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشههاى منبعث از آن و نیزحرکتهاى سیاسى مبتنى بر آن در سالهاى گذشته پى بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مکتب اهلبیت را دریافت کنند و امام صادق علیه السلام همان بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایى تاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگر به شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت حضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرى ادامه یافت. (1) یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیرا که بنیان حکومتى یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت پانصد سالهاى پىریزى مىشد و همت اصلى سران حکومت تازه، کوبیدن مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت عباسیان آغاز شد تا سال137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمت یکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتند و تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند و امام صادق علیه السلام با توجه به این فضا، پایههاى فکرى نظام تشیع یا طرح جایگزین را بنا نهاد.
امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامى جدىترین رقیب خویش را بنىهاشم و علویان مىدانستند و براى بىمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهاى متوسل مىشدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتى دست یازیدند تا حسن سابقه بنىهاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارىهاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى فوق تصور دست یافته بودند بیالایند.
سال ها پیش از امامت حضرت صادق علیه السلام تقریبا یکصد و سیزده سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت از آخرین حج خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به امام على علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه قرار نگرفت و با رحلت حضرت، خلافت در سقیفه بنىساعده مسیرى تازه یافت. چند تن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که خود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى با پیامبر صلی الله علیه و آله خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که امام على علیه السلام خویشاوندى روشنترى با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت به این بهانه که عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازهاى را براى بنىهاشم بپذیرد و قبلا نبوت به بنىهاشم رسیده بود و اینک خلافت باید به دیگر تیرههاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و به تدریج هر چه بر سال ها افزوده مىشد این دگرگونى نیز بیشتر خود را نشان مىداد به گونهاى که در سال 35 قمرى که اندکى از انحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضىاز آن را مىدید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشته شد. (6)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست براى بیعت یزید بگیرد. با وجود شخصیتهاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب کرد.
به گواهى جنگ هاى سه گانهاى که امام على علیه السلام با ناکثین، قاسطین و مارقین انجام داد (7) ، مىتوان پذیرفت که جامعه اسلامى دچار بحرانى عمیق شده بود؛ بحرانى که در تبدیل خلافت به ملوکیت خود را نشان داد و خاندان بنىامیه که بیش از این در میان مسلمانان جایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر صلی الله علیه و آله در فتح مکه بودند، (8) با موقعیت سنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایى امویان موجب شد تا مخالفتهایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مىدانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامى جدىترین رقیب خویش را بنىهاشم و علویان مىدانستند و براى بىمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهاى متوسل مىشدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتى دست یازیدند تا حسن سابقه بنىهاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارىهاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى فوق تصور دست یافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخست به جعل روایاتى در مذمت حضرت على علیه السلام پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام علىعلیه السلام هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشت احادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علىعلیه السلام بدانها ممتاز بود عادى جلوه کند و در نهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر تلقى شود نه بالاتر و در مقام خلافت هم خلیفهاى چونان دیگران معرفى شود که حتى به سیاستهاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب باشد آگاه نیست. (12)
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت حضرت را نشان مىدهد، پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهاى که مزار پسرش یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمىتوان به سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرى در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده است.
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علىعلیه السلام را بر منابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدر حضرت علىعلیه السلام در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میان شیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایى نوشتهاند. (15) با توجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به مکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او با همین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدر حضرت علىعلیه السلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمىگرفت. (16) علاوه براین در عرصه اجتماعى، صلح اجبارى امام حسن علیه السلام (18) بسیاری از علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعه حذف کرد. هر چند امام با زیرکى موادى را در صلح نامه گنجانده بود که فقط از آن طریق مىشد ماهیت بسیار متظاهر معاویه را به جامعه نشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین جانشین از سوى معاویه دو ماده مهم این قطعنامه بودند که با زیر پا گذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى که حجربن عدى یکى از شیعیان امام علىعلیه السلام توسط ماموران معاویه به شهادت رسید موجى از مخالفت با سیاستهاى معاویه به وجود آمد که از آن میان مىتوان پاسخ تند امام حسین علیه السلام به نامه معاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست براى بیعت یزید بگیرد. (20) با وجود شخصیتهاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب کرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مىرسید اندیشه امامت شیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین علیه السلام در شرایطى متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزىهاى مسلمانان در خارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوى دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت نمىپذیرفتند. کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکت درهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مىدانست یکبار با شنیدن امارت و فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین علیه السلام با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظر مىرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هر وسیلهاى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت خود سودى بردند امام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیانگذار دین اسلام مىتوانست رویاروى مشروعیت خود ساخته امویان بایستد و با سخن و نهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان که هدف امام علیه السلام بود. (24)
ایشان مىتوانست نسب خویش به پیامبر صلی الله علیه و آله را به مردم یادآور سازد و بدان استناد جوید چنانکه در هنگام درخواست بیعت یزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون اویى بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام از بین بردن باقى مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان در میان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را که آن همه حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضیلت او رسیده بود به قتل رسانند. (26)
امام نهى بزرگی را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کرد که چگونه به تنها چیزى که نمىاندیشند دین الهى است. و حاضرند احکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح رفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام کردند این مهم را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین و هتک حرمت از مردم فضاحت با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام حسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزید در سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد و درخطبهاى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خود استعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم و ستم بنىامیه مىشد و شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهاى توابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام (31) ، مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش (32) و نیز شورشهاى دو باند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله (33) را به نفع بنىهاشم تغییر داد.
در واپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربنعبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام علىعلیه السلام بر منابر و در خطبهها حذف شود و فدک دوباره به بنىهاشم و علویان بازگردانده شود. (34)
اما به نظر مىرسید نهالى که امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارى کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامىرسید.
اینک به اختصار وضعیت بنىهاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پىمىگیریم:
نخستین جرقههاى اختلاف در میان بنىهاشم احتمالا پس از شهادت امام حسین علیه السلام رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد به امامت محمد حنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجادعلیه السلام بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم، (35) مختار در شورش خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه در سال 81 هجرى درگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند که تا سال99 هجرى زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنىعباس ابوهاشم که فرزندى نداشت امامت را به محمدبن على بن عبدالله بن عباس واگذار کرد. (38) و امامت اینگونه از علویان به عباسیان منتقل شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى امام و رهبر پرهیز مىکردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه تیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام از وضعیت شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنىعباس مردم را فریفته بود چنانکه بعضى از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پى برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که از شعار«الرضا من آل محمد(ص(» استفاده و سپس آل محمد واقعى را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مىتوانست باشد؟
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت حضرت را نشان مىدهد، (42) پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهاى که مزار پسرش یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمىتوان به سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرى در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده است. (43)
روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد و بنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که در شرایط ویژه تاریخى با یک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى از سوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنانکه در ماجراى قیام محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ از آن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق علیه السلام که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت فضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه که جامعه اسلامى از آن رنج مىبرد زیر ساخت فکرى بود والا ایشان به هیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامه تاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند، مىتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه باید کرد؟
جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که از شعار«الرضا من آل محمد(ص(» استفاده و سپس آل محمد واقعى را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مىتوانست باشد؟
دراین فضاى تیره که مذاهب اهلسنت در حال شکلگیرى بودند چه چیزى مىتوانست شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق علیه السلام برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده این خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مىپرسیدند که اگر نه امویان و نه عباسیان شما چه مىگویید؟ و چه تفسیرى از اسلام دارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههاى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعملهاى فردى و اجتماعى(فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق علیه السلام در آنها به طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراى شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.
پىنوشت ها:
1- بحارالانوار، ج47، ص6.
2- تاریخ طبرى، ج6، ص123، منشورات مکتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربى لبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج3، ص399.
7- همان، ج3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520/ ج3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص56.
15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینى در مقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرس مفصل همه موارد آمده است .
17- الاغانى، اصفهانى، ج16، ص2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى/ ارشاد شیخ مفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث303.
20 الامامه والسیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175/ ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226- 225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص26/ تاریخ طبرى، ج 4، ص 257- 301.
27- همان، ص 368-370.
28- همان، ص383.
29- همان، ص426.
30- همان، ص487.
31- همان، ص579.
32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225/ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج6، ص 95/ انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266-265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 – 248/ انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38- همان، ص46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردکانى، ص 489- 504، انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 256-260.
منبع :
ماهنامه کوثر شماره 40، نویسنده : محمد باغستانى
کلمات کلیدی: